سه شنبه 27 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:11 :: نويسنده : mgh
من پذيرفتم شكست خويش را سه شنبه 27 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : mgh
امکان هجرت تو تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت من پیشتر،دیده بودم جرقه محال ماندنت را در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم، چون ماهی آزاد به جریان آب نبودنت، مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند چقدر سنگین شده اند شانه هایم! آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند... سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:52 :: نويسنده : mgh
دنیای زیر آب سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:50 :: نويسنده : mgh
چه فرقی میکند مهره سیاه باشم یا سفید سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:47 :: نويسنده : mgh
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:42 :: نويسنده : mgh
در آغوشـم کــه می گـیــری سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 8:51 :: نويسنده : mgh
تو رفته ای و من تمام کارت شارز ها را سیگار میخرم و با خیابان حرف میزنم و به پنجره دیده بسته ام و ای کاش بدانی....
دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : mgh
عمق دلتنگی من همچو چاهیست که یوسف درونش محبوس
عمق تنهایی من همچو تنهایی ایوبست که میان جمعی آشنا تنها عمق ناچاری من همچو ناچاری گرگی ست که محکوم به دریدن یوسف عمق غمی که در دل دارم از تعبیر خوابیست که سخت آشفته ام میدارد عصای صبر ایوب را به دست و سال هاست که اشفته ی عشقم
دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : mgh
تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:59 :: نويسنده : mgh
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد می شی بر میگرده و نگات میکنه
بدون براش مهمی اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی بر میگرده و با عجله می یاد سمت تو بدون براش عزیزی اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی بر میگرده و نگات میکنه بدون واسش قشنگی اگه یکی رودیدی که وقتی داری گریه می کنی برمیگرده میاد باهات اشک میریزه بدون دوست داره اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یه نفر دیگه حرف میزنی ترکت می کنه بدون عاشقته اگه یکی رو دیدی که وقتی داری ترکش می کنی فقط سکوت می کنه بدون دیوونته اگه یکی رو دیدی که از نبودنت داغون شده بدون که براش همه چی بودی اگه یکی رو دیدی که یه روز از بی تو بودن می ناله بدون که بدون تو می میره اگه یکی رو دیدی که بعد از رفتنت لباس سفید پوشیده بدون که بدون تو مرده اگه یه روز دیدیش که یه گوشه افتاده و یه پارچه سفید روش کشیدن بدون واسه خاطر تو مرده دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:57 :: نويسنده : mgh
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایـی تـو بیشتر از حدّ مجـاز است هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو گفتند به اصلاحیهی تازه نیـــاز است گفتند و ندیدند کـــه آتش نفســـم من حتّی هوس بوسهی تو روح گداز است تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد آن دکمهی لامذهب تو باز که باز است مغـرورتر از قویی در حوضچهی پـارک که دور و برش همهمهی یک گله غاز است گیسوت بلند است و گره دارد بسیار جذابیت قصه ات از چند لحـاظ است از زلف تو یک تار به رقص آمده در باد چابکتر از انگشت زنی چنگ نواز است عشق تو تصاویر بهارانهی چالوس پردلهره مانند زمستان هراز است چون سمفونـی نابغــه ای یکسره در اوج وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است ای کـاش کــه هر روز بیایـی و بگویم: می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟! دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : mgh
ساعتها را جلو می کشند مرا به دار آویختند که نامت را از یاد ببرم... یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:1 :: نويسنده : mgh
چقدر قلبت زیباست روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
نمی فهمم وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟! یا تو ، مرا می خوانی …. ؟! فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . .
یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:54 :: نويسنده : mgh
اینــــ بـــــار ڪــــہ آمــــدے
دستــانتــ را روے قلبمـــ بـــگـذار
تـــــا بفهمــے اینــــ دلــــ …
بــــا دیــــد نــــ تــــــــو
نــمــے تــپـــد
مــے لـــــــرزد
هَمیشـِـــہ آز آمَدن "ن" بَر سر "کَلـــِـــــمآت" می تَرســـَــمـ.
نَــ دآشتـــَـن تُو... نـَـ بُودَنـــ تُو... نــَ مآندَنــــ تُو... کآشـــ آیــن بآر حدآقل "دلِ وآژه" برآیــَــمـ مــی سُوختـــــــــ و خَبــَر میــــدآد آز "نـَـ رفتــــن" تُو یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:52 :: نويسنده : mgh
کاش می شد روی خط سرنوشت روزهای با تو بودن را نوشت.. سرنوشت , ننوشت گر نوشت , بد نوشت اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !
باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق. و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد. وباز قصه پر غصه تکرار .... روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده و شاخ و برگ تماشایی داشتم . عاشق شدم . . . !!!! عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!! و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ، چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس سرنوشتم چه بود ؟ حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد دوباره پر باز کند و به اوج برود و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد من در آتش میسوختم و او . . . و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . . یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:47 :: نويسنده : mgh
وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا ! فکر نکن که فراموشت کرده ام …. یا دیگر دوستت ندارم ! نه …. من فقط فهمیدم : وقتی دلت با من نیست ؛ بودنت مشکلی را حل نمی کند ، تنها دلتنگترم میکند … !
تو مقصری، اگر من دیگر " منِ سابق " نیستم
پـس من را به "مـن" نبودن محکوم نکن !
من همـانم .. همان پسر مهربون و صبور . پر از محبت .. یـادت نمی آید؟ من همانـم حتی اگر این روزها بویِ بی تفاوتی بدهم ... یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : mgh
من دل به غم تو بسته دارم ای دوست درد تو به جان خسته دارم ای دوست گفتی که به دل شکستگان نزدیکم من نیز دلی شکسته دارم ای دوست
راه تو به هر قدم که پویند خوش است وصل تو به هر سبب که جویند خوش است روی تو به هر دیده که بینند نکوست نام تو به هر زبان که گویند خوش است
مجنون و پریشان تو ام دستم گیر چون دانی کز آن تو ام دستم گیر هر بی سر و پایی دستگیری دارد من بی سرو سامان تو ام دستم گیر
ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دوجهانم بستان با هر چه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان
وا فریادا ز عشق وا فریادا کارم به یکی طرفه نگار افتادا گر داد من شکسته دادا، دادا ورنه من و عشق هر چه بادا بادا
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود جوینده عشق بی عدد خواهد بود فردا که قیامت آشکارا گردد هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود
ای روی تو مهر عالم آرای همه وصل تو شب و روز تمنای همه گر بادگران به زمنی وای به من گر با همه کس همچو منی وای همه یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : mgh
آشناهای غریب همیشه زیادند آشناهایی که میایند و میروند آشناهایی که برای ما آشنایند ولی ما برای آنها... نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود که همه روزی آشنای غریب میشوند یکی هست ولی نیست یکی نیست ولی هست یکی میگوید هستم ولی نیست یکی میگوید نیستم ولی هست و در پایان همه بودنها و نبودنها تازه متوجه میشوی که: این است دردی که درمانش را نمیدانند و ما هم نمیدانیم که آن یکی که هست کیست و آن هیچکس کجاست کاش میشد یافت کاش میشد شکستنی نبود کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن خرد نشد..... یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : mgh
به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا نوشید به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم به خاطر دل پاک تو بود که پاکی باران را درک نکردم به خاطر عشق بی ریای تو بود که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست عزیزم... عشق را در تو ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم
یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 10:3 :: نويسنده : mgh
همیشه دلم میخواست عشق و تو چشمات ببینم تو بگی دوستم داری، منم برا تو بمیرم همیشه دلم میخواست دستاتو آروم بگیرم تو بشی همدم من ، کنارتو جون بگیرم همیشه دلم میخواست معشو قه ی دلم باشی طعم شیرین لباتوروی لبهام بپاچی همیشه دلم میخواست فانوس راه من بشی من یه مجنون ، تو یه لیلی واسه ی دلم بشی همیشه دلم میخواست اشک چشامو ببینی یه بارم تو جای من برای این دل بمیری همیشه دلم میخواست قلبمو قربونت کنم همه ی زندگیمو فدای چشمونت کنم همیشه دلم میخواست بشی تو صاحب دلم کاش نمی گفتی بهم ، فقط واست مسافرم همیشه دلم میخواست خواب چشماتوببینم کاش نمی گفتی بهم ، دیر شده و باید برم همیشه دلم میخواست بشینی تو کنار من واسه یک بارم شده ، شبها بیای به خواب من همیشه دلم میخواست قلب تو مال من باشه اما نه قسمت نشد ، خدانگهدارت باشه ..... یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : mgh
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد … فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد … فقط رفت … فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم . یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 9:52 :: نويسنده : mgh
بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره
کاغذ رنگی خــــــــــــــــــوشــــــــــــــــــــــــ آمـــــــــــــــــــــــــــــــدیـــــــــــــــــــــــــــــــــد پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||
|